در طول تاریخ همواره نخستین سوالی که والدین هنگام تولد یک نوزاد می پرسند یکسان است ، آیا نوزاد
پسر است یا دختر ؟ ضرورت این سوال نشان می دهد که همه جوامع اهمیت زیادی به تفاوت بین زن و
مرد می دهند. تقسیم بندی گونه های انسانی به دو طبقه اساسی مبتنی بر جنس یعنی تمایز بیولوژیکی بین
مردان و زنان است ولی جنسیت به تفاوت های اکتسابی فرهنگی بین مردان و زنان دلالت دارد. به عبارت
دیگر، زن ومرد بودن چیزی است که از هنگام تولد وجود دارد، ولی زنانگی و مردانگی چیزی است که
از طریق جامعه پذیری به دست می آید. بدین ترتیب جنسیت صرفا بر ویژگی های اجتماعی دلالت دارد از
قبیل تفاوت در سبک مو،لباس فرهنگی، نقش های شغلی و سایر فعالیت ها و صفات اکتسابی فرهنگی .
اعضای هر جامعه، معمولا این فرض را قبول دارند که حالت خاص مردانگی وزنانگی آنان همانند
تمایزات بیولوژیکی بین زن و مرد بخشی ازطبیعت انسانی را تشکیل می دهد. هر جامعه از زنان و مردان
انتظار دارد که نقش های جنسیت یا الگوهای رفتار، تعهدات و امتیازات خاصی را که
مناسب برای هر جنس به نظر می رسد، ایفا کنند و از آنجا که پایگاه های اجتماعی جنس ها عموما نابرابرمی باشند،
لذا نقش های جنسیت، معمولا منعکس کننده و تقویت کننده هرگونه طبقه بندی جنسیاست که اکنون وجود دارد
چه تعداد از ویژگیهایی که به نام " زنانه" یا " مردانه" میشناسیم،
چه تعداد از این تواناییهایی که به زن یا مرد بودن نسبت میدهیم، ریشه در جنسیت
انسان دارند و زیستشناختیاند؟ عامل پدید آورندهی چه تعداد از آنان محیط و تربیت است؟
تقریباً از زمانی که انسان وجود دارد، دربارهی تفاوتهای میان زنان و مردان گفته شده و نوشته شده.
کتابهای زیادی با این موضوع بدون یافتن یک پاسخ منطقی، به چاپ رسیدهاند. اما پژوهشهای
تازهی علمی چه میگویند؟
در رشتهی پزشکی در آغاز تحصیل، ۶۵ درصد از دانشجویان دخترند. اما تنها ۵ درصد از این تعداد
به عنوان متخصص و پرفسور ادامه تحصیل میدهند. ریشهی این تفاوتها را باید در تفاوتهای زیستشناختی دید.
اما تفاوتهای زیست شناختی تا چه اندازه بر قدرت یادگیری دو جنس تأثیر میگذارد؟
یعنی تنها تفاوت در یک کروموزم ناقابل، یک جنس را برای ریاضی و مغز دیگری را برای بچهداری پرورش میدهد؟
از نظر پژوهشگران رفتار شناسی و بسیاری از جامعه شناسان پاسخ منفی است. تفاوتهای زیست شناختی
به تنهایی تفاوت آفرین نیستند. عامل زیست محیطی و تربیت را در این باره نباید فراموش کرد.
آمار بسیاری وجود دارد که نشان میدهند دختر بچهها در ریاضی مستعد و حتی بهتر از پسربچهها هستند.
به اعتقاد این کارشناسان، عامل وجود کلیشههایی در مورد استعداد ریاضی زنان را باید در جامعه جست.
این جامعه است که اعتماد به نفس را از دختربچهها میگیرد و آنان را نامطمئن میکند. شنیدن مداوم عباراتی چون:
تو دختری این کار تونیست، دخترها از پس این کار بر نمیآیند، این تصور را در جنس زن ایجاد کرده که نمیتوانند.
به گفتهی بسیاری از صاحبنظران، جامعه تمام تلاش خود را در قبولاندن ضعف دختران نسبت به پسران انجام میدهد،
حتی کار به آنجایی کشیده که « باربیهایی سخنگو به بازار آمدهاند که میگویند: ریاضی سخت است».
این جامعه است که امکان رشد وبالیدن دختران و پسران جوان را تنها به دلیل جنسیتشان از آنان میگیرد.
نقش جامعه در تعیین الگوی رفتاری انسان غیر قابل انکار است. تنها کافی است که با دقت به تبلیغات تلویزیونی نگاه کرد.
دختربچهای که هم جنس خود را در برنامههای تلویزیونی تنها در حال بازی کردن با عروسک یا راندن کالسکه میبیند،
از همان بچگی ناآگاهانه نقشی را که جامعه برای او در نظر گرفته، میپذیرد. تزریق مدلهای مشخص رفتاری
به دو جنس از همان دوران کودکی آغاز میشود و در آنها تثبیت میشود.
پسر بچههایی که با عروسک بازی میکنند و دختر بچههایی که با جرثقیل بازی میکنند،
از سوی هم بازیها خود طرد میشوند. وقتی خوب به این بچه ها و به سرنوشت شان نگاه کنید ،
میبینید که این بچهها زیر فشار گروهاند که این رفتار را از خودشان نشان ندهند.
روان شناسان میگویند :
پسرها دارای غرور و عدم وابستگی هستند در حالی که دختران این گونه نیستند. بدین ترتیب خواندن -
احساسات از چهره یک زن بسیار آسان تر از چهره یک مرد است. این مطلب تا اندازه ای اختلاف کلیدی
دیگری را باز میتاباند و نشان میدهد که زنان به طور متوسط تمام طیف احساسات را با شدت بیشتری از
مردان تجربه میکنند.